LOVE VAMPIRE ❤️‍🩹P4

VIOLET🦋 · 14:11 1402/04/30

سلام لطفا برید ادامه مطلب

خب حرفی ندارم برید برای شروع داستان:  از زبان مرینت: وقتی داخل اتاقم رفتم لباسمو عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم و میخواستم موهام رو کوتاه کنم آخه خیلی بلند شده بود وقتی موهام رو کوتاه کردم آدرین اومد داخل اتاق:چرا موهاتو کوتاه کردی؟مرینت :آخه توی دست و پام بود .آدرین  دستش رومشت کرد و قرمز شد :از این به بعد هر کاری خواستی بکنی بهم بگو‌ . یک خدمتکار نفس نفس زنان وارد شد :آدرین  لایلا خواهر کاگامی اومده 😰آدرین داد زد:مگه اون نمرده بود 😠خدمتکار:نه و خواهرش کاگامی مرده بود . خدمتکار آدرین جلوم رو گرفت :شما نباید برید من ماجرا رو براتون تعریف میکنم من فیلیکس هستم خدمتکار ایشون و یه زمانی آدرین یک دوست دختر به اسم کاگامی داشت و اونقدر اون رو دوست داشت که قدرتی بهش داد که میتونست آدرین رو بکشه و اگه اون قدرت کاگامی دست لایلا افتاده باشه میتونه به راحتی اونو بکشه و فقط خون انسان میتونه جلوش رو بگیره😔مرینت :من میرم از ماجرا سر در بیارم . از زبان آدرین:وقتی لایلا وارد شد لایلا :وای عشقم آدرین از وقتی کاگامی مرد تو قدرت باارزش خودت رو بهش دادی و اونم قدرتش به من داد و حالا قبول میکنی که باهات ازدواج کنم اگه سرپیچی کنی میدونی که چه بلایی سرت میاد😏آدرین :من هرگز با تو دروغ گو ازدواج نمیکنم و بعد به سمت مرینت رفت لایلا :اوه میبینم که غذای جدید داری آدرین رفتم و جلوی لایلا وایستادم آدرین:اگر بهش نزدیک بشی با دست های خودن سلاخیت میکنم لایلا: خیلی خوب اگر با من ازدواج نکنی میدونی که چه بلایی سرت میاد بهت وقت میدم تا بهش فکر ‌کنی .گردنش رو گرفتم و فشار دادم لایلا:دارم ......خفهههه... میشم..... یادت نرفته قدرت دست منه . محکم تر گردنش رو فشار دادم تا بمیره ولی ولش کردم خدمتکار:قربان برای بانو اتاق آماده کردم میتونن برن داخل اتاق و استراحت کنن وقتی لایلا رفت خیالم راحت شد که نمیتونه به مرینت آسیب برسونه وقتی بردمش داخل اتاق تا همه چیز رو براش بگم مرینت :آدرین اون از جون تو چی میخواد 😖آدرین:نگران نباش هر اتفاقی بیوفته من ازت محافظت میکنم . از زبان مرینت: بعد وقتی که میخواست بره یهو افتاد روی زمین آدرین:مرینت از اینجا برو من نمیتونه خودم رو کنترل کنم وگرنه میمیری مرینت :خب با چه چیزی حالت بهتر میشه بهم بگو آدرین :باید از خون یک انسان بخورم تا نتونه منو کنترل کنه مرینت:خب بیا از خونم بخور من حاضر نیستم که تو بخوای به خاطر اون بمیری آدرین اومد جلو و دندون های نیشش رو داخل گلوم فرو کرد  یک حس عجیبی داشت...... 

2179 کارکتر خب حمایت کنید تا پارت بعدیو زود بدم