LOVE VAMPIRE ❤️‍🩹P13

Maria Maria Maria · 1402/5/30 17:17 · خواندن 3 دقیقه

سلام دوستان خوبید اینم پارت جدید اگر پارت های قبلو نخوندید بزنید روی برچسب تا بتونید بخونیدش و برای پارت جدید بزنید روی ادامه مطلب 🙃👇🏻

شروع داستان: آدرین به سمتم اومد و جلوم ایستاد: من دست خودم نبود که تو رو تبدیل به خون آشام کنم . مرینت :الان هیچی نشده به لطف تو دیگه باید خون انسان بخورم تا زنده بمونم 😠و درسته که من ازت متنفرم و خوشم نمیاد که یک لحظه هم کنار کسی بمونم که ... حتی اختیاری روی زندگیش  نداره . و گُونه هام شروع کردن به داغ شدن و اشک هام سرازیر شدن  آدرین منو دید و اومد جلو تر و منو به دیوار چسبوند و صاف توی چشم هام زل زد چشم هاش رو بست و گلوش رو نزدیک دهنم آورد و قرمز شد مرینت :داری چیکار میکنی من هرگز دیگه پیش تو نمیمونم و به شکمش لگد زدم که افتاد روی زمین و یقه لباسش رو گرفتم و داخل گوشش حرف زدم :میدونستی آدرین این اولین و آخرین باری هست که منو میبینی و از اون جایی که خون تو داخل رگ هام جریان داره و دیگه نمیتونم برم بیرون و مثل آدم بین بقیه زندگی کنم همش تقصیر توعه 😾و محکم به زمین زدم و به سمت اتاقم دویدم و در رو قفل کردم و شروع به جمع کردن وسایلم شدم و کیفم روی دوشم انداختم‌ سلاح هام‌و زهر هام رو جمع کردم و لباس هایی که  خود آدرین بهم داده بود و گذاشتم تا بدونه من مثل لایلا تشنه توجه اون نیستم 🎁 و شنلی که موهام رو میپوشوند و همین طور باعث می‌شد راحت تر فرار کنم که یک ضعف شدید رو احساس کردم نزدیک به 2 روز بود که غذا نمیخوردم و از اونجایی که خون آشام شدم باید خون بخورم🩸 که من حاضر به خوردن خون هم نوع هام نبودم و افتادم روی زمین .و بعد احساس کردم که جسمم جا به جا شد و داخل بدن گرمی بودم که  توصیفش وصف ناپذیر بود📄  وقتی بیدار شدم فیلیکس در حال خوندن کتاب بود بعد اومد کنارم فیلیکس :خب بلاخره بعد از اینکه 4 روزه به خودت رَحم نمیکنی که باید خون بخوری اینطوری میشه بعد کنارم یک بطری پر از خون کنارم بود به همراه 1 لیوان 🍶 بعد بطری رو برداشت و داخل لیوان ریخت بهم داد و احساس کردم خیلی عَطش  پیدا کردم فیلیکس با نگاهی خبیثانه نگاهم کرد :هه میبینم خانوم کوچولو عَطش به خون داره نترس من باهات کاری ندارم و منم دلم از اون برادر لعنتی ام پره که هیچ تسلطی روی زندگیش نداره 😔 و زندگی کوفتیش رو کف دست یک زن گذاشته که بعد از 200 سال زنده شده 🤔بعد لیوان رو به دهنم نزدیگ کردم و ازش خوردم خیلی گشنه ام بود که همه بطری رو خوردم 🥤 بعد از اینکه از رخت خواب بیرون اومدم وسایلم رو روی دوشم انداختم خیلی سرحال تر شده بودم بعد فیلیکس اومد نزدیکم ایستاد :مرینت تو موهاتو رو نباید کوتاه کنی تو که میدونی سرعت رشد اعضای بدن خون آشام ها 5 برابر سریع تر از انسانه🥏 و کسی هم خیلی نادر هست که انتهای موهاشون رنگی باشه مادرم هم همینطور بود . بعد یک دسته از موهام رو برداشت و تعجب کرد :مرینت.... چرا .. تو انتهای مو هات ..‌ همرنگ موی مادرمه!!!و تنها کسانی میتونن این رنگ رو داشته باشن بلکه از نوادگان ما باشن ..... خب این پارت هم تموم شد منتظر پارت بعدی باشید 😊👐🏻