LOVE VAMPIRE ❤️‍🩹P16

Maria Maria Maria · 1402/6/9 19:19 · خواندن 6 دقیقه

سلام دوستان چطورید اینم پارت جدید اگر دیر به دیر دادم ببخشید چون امتحان داشتم ولی از این به بعد دیگه مرتب براتون پست میزارم فقط شنبه نمیتونم چون که باید سالگرد فوت شدن مادرم رو بگیرم اگر دیگه خودتون دیدید پارت نمیدم لطفا درک کنید 🙏🏻😞

 

شروع داستان 📑 بعد از اینکه با گاری حرکت کردیم به سمت امپراطوری لاگون طبق نقشه و گفته های فیلیکس ما 3 روز توی راهیم که برسیم به پایتخت چون گل زنبق آبی توی کوه های زرد رشد میکنه باید بریم به شهری که نزدیک پایتخته 🏯 فیلیکس :خب مرینت من میخوام بهت یاد آوری کنم کسی که توسط آدرین تبدیل شده فقط میتونه طلسم عطش به زندگی رو بشکونه و بعد از اینکه تموم وسایل ها رو پیدا کردیم باید دوباره برگردیم به عمارت گراهام دوانیلی تا مامانم مخلوطش کنه و تا مخلوط شدنش تا باید قدرت مقدس خودت رو پیدا کنی و گرنه ممکنه به خاطر خون مخلوطتت بمیری🩸 یا باید یک خون آشام کامل باشی که بهت آسیب نرسه یا یک جادوگر کامل . مرینت:مگه تو قدرت رو بیدار کردی؟فیلیکس :هه معلومه قدرت من خوندن ذهن دیگران هست الان تو به یک چیزی فکر کن توی ذهنت و بلند اونو داخل ذهنت تکرار کن . "ای کاش اینو ازم نمیخواستی فیلیکس (در ذهن مرینت) " فیلیکس :ای کاش اینو ازم نمیخواستی فیلیکس . مرینت:چطور ممکنه که تو بتونی ذهنمو بخونی ؟فیلیکس :من از عهده هر کاری بر میام خب..... بعدش باید بریم توی پایتخت لاگون تا طلای سمی قورباغه 5 رنگ رو پیدا کنیم . بعدش هم باید دوباره بریم به امپراطوری کناریش یعنی هفت تپه که الان توی شرایط خوبی هست و قبلا به خاطر بی کفایتی شاهشون در حال نابودی بود که خانواده نزدیک به امپراطوری دخترشون رو ملکه کردن که از همه ی اعضای خانواده باهوش تر بود ✨️ و باید از اونجا یخ دیوار ابدی رو یکم با خودمون بیاریم که یکم سخته ، بعد از اون باید بریم به امپراطوری سرزمین شمالی که هواش سرده و از اونجا که آخرین مقصدمون هست باید شاخه گل جاویدان رو بیاریم که داخل یک قلعه طلسم شده ست . فقط همین ها رو نیاز داریم و بعد از ترکیبش باید بریزیم روی آدرین تا جذب بدنش بشه 🎴 بعد از اینکه توضیحات فیلیکس تموم شد گاری ایستاد تا یکم استراحت کنیم ....

زمان رسیدن آنها به امپراطوری لاگون 🎋

وقتی که رسیدیم به شهری که نزدیک پایتخت بود رفتیم و به کوه زرد رسیدیم فیلیکس :خب خب حالا باید از این کوه بریم بالا از اونجایی که رسیدن به بالای کوه طول میکشه باید باید یک پله احضار کنی مرینت . مرینت:چیییییی من که هنوز از جادو چیزی بلد نیستم😕 فیلیکس:فقط کافیه داخل ذهنت تصور کنی و فکر کنی وجود داره این یکی از اون روش های آسونه. بعد هم پله های توی قصر رو به یار اوردم که مرمر سیاه بودن با رگه هایی طلایی که خیلی خوشکل بودن برای همین احساس کردم که دارم پامو میزارم توی پله های قصر و موفق شدم درستش کنم  فلیکس پرید توی بغلم :خیلی خوب انجامش دادی نمیدونستم روش های من به درد بخوره 🥲  بعد هر دوتامون قرمز شدیم از خجالت 😳 فیلیکس :اهمممم بببخشید اگه ناراحتت کردم . مرینت :نه چه اشکالی داره . و بعد با همدیگه از پله ها بالا رفتیم و به نوک قله رسیدیم 🗻 فیلیکس :ما به این گل ها زیاد احتیاج داریم ولی باید سریع این کارو انجام بدیم چون میگن اینجا یک غول زندگی میکنه و از این گل ها برای جوان شدن استفاده میکنه . بعد تند تند گل ها رو چیدیم و فیلیکس با جادو کاری کرد که دوباره در بیان 🏵 ناشناس:کجا با این عجله خوشکلا؟ بعد تعجب زده برگشتیم خودش بود همون غول محافظ !!! خیلی پیر و چروکیده بود😶 بئاتریس: خب شنیده بودم خون یک دو رگه برام کافی باشه تا بتونم توجه همه رو به خودم جلب کنم ،من بئاتریسم پس شما دوتا باید مقداری از خونتون رو بهم بدید.تو یک مو بلوند هم سلطنتی هستی پس خونت خیلی به من کمک میکنه . فیلیکس :من باید با دوستم‌ یک مشورت بکنم . بئاتریس :باشه آقای خوشتیپ . فیلیکس منو برد یک گوشه و آروم بهم گفت :خب مرینت باید باهاش یک معامله بکنیم اگر من بهش بگم یک جادوگر اصیل هستم و میتونم آروزش رو بر آورده کنم و بکشمش فقط یکم به جادو ی تو نیاز داریم ، از روش قبلی استفاده کن و یک شمشیر و تیر کمون دور از اینجا رو احضار کن منم سرشو گرم میکنم . مرینت :ای وای خدا من باید یک چیزی رو بهت بگم‌ خانم بئاتریس بیاید اینجا . و سرشو نزدیک دهان مرینت برد بئاتریس:راحت باش میتونی بهم بگی . مرینت:خب من باید برم سرویس بهداشتی خیلی فوریه !!!!! بئاتریس:خیلی خوب میتونی بری ولی اگر به من خیانت کنی میکشمت . مرینت:من و خیانت ؟! به من میگن بانوی راستین فهمیدی ؟حالا بزار برم . بعد با تعجب بهم نگاه می‌کرد و بعد با سرعت دویدم سمت جنگل و آروم که شدم مرینت :خب این دفعه دیگه باید سریع اونو احضار کنم و به شمشیر و تیر کمون با تیر تصور کردم و بعد از چند دقیقه تونستم احضارش کنم و به سمت کوه دویدم 

💛از زبان فیلیکس💛

وقتی مرینت رفت مطمئن شدم که میتونه انجامش بده برای همین رفتم جلوی غول و باهاش یک مکالمه رو شروع کردم فیلیکس:خب بئاتریس من یک جادوگر کامل هستم از اونجایی که تو میتونی دو رگه ها رو تشخیص بدی پس امتحان کن . و بعد اومد جلو و به من نگاه کرد بئاتریس:خب مثل اینکه تو واقعا جادوگری پس تو میتونی برای من یک کاری انجام بده و منو جوان کن 😏فیلیکس:خب از اونجایی که خیلی بخشنده ام بهت کمک میکنم فقط خیلی طول میکشه و دیگه نیازی نیست خون مارو بخوری. و شروع کردم به اجرا کردن طلسمی که میتونست اونو بکشه مرینت از پشت سَرم اومد و اون تیر کمون و شمشیر رو داخل کیفش گذاشته بود منم ورد رو تموم‌ کردم که گولش میزنه  که به ظاهر جوان شده و بعد از درون منفجرش می‌کرد.  بئاتریس به سمت آینه رفت🪞و کلی با خودش حرف می‌زد که چقدر خوشکل شده ولی اون فقط قد بلند و روی یکی از چشم هاش چشم بند گذاشته بود و بعد چهره اش توی هم رفت و فهمیدم اثر کرده و مرینت رو بغل کردن و پناه گرفتیم مرینت:فیلی....حرفش تموم نشد که غول تر‌کید و مرینت بیشتر به من چسبید و  اجزای بدن غول همه جا پخش شده بود و اونجا پر از خون شده بود من در تعجب بودم که چرا ما خونی نشدیم‌که بالای سَرمون یک حفاظ دیدم و فهمیدم کار مرینته وقتی مرینت فهمید توی بغلم بود محکم منو زد کنار و قرمز شد :فیلیکس حالت خوبه چرا منو بغل کردی؟ . لبخندی زدم :خب میخواستم از عروس آینده خانواده اگراست مراقبت کنم 😝 مرینت عصبانی شد و داد زد :من نمیخوام الان ازدواج کنم...... صبر کن‌ ببینم تو از کجا فهمیدیییی؟ فیلیکس :خب این نابغه خوشتیپ همه چیزو میدونه .... 5263 کارکتر . خب لطفا حمایت کنید 😘😘😘😘