LOVE VAMPIRE S2 P5❤️‍🩹

Maria Maria Maria · 1402/8/9 19:33 · خواندن 3 دقیقه

سلام دوستان ممنون از حمایت هاتون و این مدتی که نبودم توی امتحان ها و مدرسه کلاس های به غیر از مدرسه غرق شده بودم الان هم برید ادامه مطلب😊🤍

شروع داستان📑

از زبان مرینت💕

وقتی که چند ماه از اون اتفاق میگذره من و آدرین سخت مشغول تمرین کردن بودیم خیلی خوب بود با کسی که عاشقشی تمرین کنی و اینکه دلتنگش نشی خیلی خوب بود عصر که تمرینمون تموم شد آدرین دستمو کشید و منو بغل کرد گونه هام گل انداختن آدرین :فقط بی حرکت باش تا بفهمم این دنیا واقعی هست و فرشته بی بالی* که قلب منو خوب کرد(یک افسانه هست که میگه انسان های خوب همون فرشته های بی بالی هستن که روی زمین هستن مثل مادر ها ) از حرفش ناراحت شدم و خیلی حس خوبی داشت که بغلش کرده بودم🫂 وقتی وارد عمارت شدیم خانم آملی با عجله اومد :باید یک چیزی رو بهتون بگم فیلیکس بیا . وقتی هممون نشستیم خانم آملی ماجرا رو تعریف کرد........

از زبان آملی🌻

بهتون گفتم که قراره اون عمارت متروکه رو دولت همسایه بخرم؟ خب پس به من گوش بدید. امروز آماده شدم و به کشور همسایه رفتم وقتی به قصر اونجا عکس خواهرم کایرا رو دیدم تعجب کردم و چیزی نگفتم و وارد سالن انتظار شدم . منشی ملکه :بانوی من اعلیحضرت منتظرتونن.  وقتی وارد اتاق شدم کایرا:خواهر ؟ آملی :کایرا تو زنده ای؟! ولی مادر گفت که تو مردی .کایرا خندید:معلومه که نه ایزابل . بزار پدر رو صدا کنم . خیلی خوشحال شدم که خانواده ام رو پیدا کردم پدر: ایزابل تویی ؟چقدر وقته که ندیدمت ! پدر هنوز خیلی جوونی ! پدر: دخترم من فقط میتونم 20 سال دیگه زندگی کنم چون من مثل تو و خواهرات جاودانه نیستم . آملی: پدر وقتی بچه بودم مادر بهم گفت که کایرا مرده قضیه چیه؟ کایرا :من فکر میکردم مادر بهت گفته که چی شده پدر لطفا براش تعریف کن. پدر: خب کایرا به خاطر اینکه توی شب ماه کامل 16 سالگی ش تبدیل شد و توی حالت گرفتن بدنش مشکل داشت که مادرت با جادو اونو درست کرد و کسانی بودن که اعتقاد داشتن که بچه ای که هم جادوگره و هم گرگینه خونشون کثیفه و خالص نیست و اونو نماد بد شانسی میدونن . پس ما هم برای خواهرت یک مرگ جعلی درست کردیم و کاری کردیم که شما ها باورتون بشه . پس ما هم یک هویت جعلی درست کردیم و دوک این سرزمین شدیم و کاری کردیم که جوری به نظر بیاد که ما تاسیس کننده این امپراطوری بودیم و شاه قبلی هم بچه نداشت و اینجوری مقام ملکه به کایرا  رسید و خبرش توی کل قاره پیچید و متاسفانه مادرتون زودتر از زمان موعود نگهبان شد و منم خیلی از اینکه یک دیوار من و اونو جدا کرده ناراحت بود . بعد از مرگ مادرتون پادشاه آگراست از تو خواستگاری کرد و الان هم کایرا یک دختر داره که اسمش سابین بوده. آملی:چی اگر اینجوری من اونو میشناسم . کایرا:اون موهای سورمه ای و چشم های خاکستری داشت الان نمیدونیم کجاست. آملی:من اونو میشناسم البته نوه اش رو و خودش هم یک جادوگر بود که با یک انسان ازدواج کرد و الان هم بچه داره میتونید از بچه سابین بپرسید الان هم توی عمارت منه میتونید فردا ببینیدش ......

از زبان مرینت 💕

باورم نمیشه که خانم آملی خاله ی منه !!!!! و یک مادربزرگ دارم خیلی دوست دارم ببینمشون مامان خیلی تعریف مادر بزرگ رو میکرد ومیگفت که الگوی زندگیش مادرش بوده..... 2659 کارکتر . لایک و کامنت یادتون نره