LOVE VAMPIRE ❤️‍🩹P7

Maria Maria Maria · 1402/5/8 15:20 · خواندن 2 دقیقه

سلام دوستان لطفا برید ادامه مطلب

LOVE VAMPIRE ❤️‍🩹P7

سلام دوستان اینم پارت جدید برید برای شروع داستان :وقتی بیدار شدم با چیزی روبه رو شدم که انتظارش رو نداشتم توی بغل آدرین بودم سعی کردم که یکم تکون بخورم ولی آدرین منو محکم بغل کرد و به خودش چسبوند آدرین رو تکون دادم مرینت:میشه بیدار شی؟آخه داری منو توی بغلت له میکنی. بعد با سرعت چشم هاش رو باز کرد آدرین: ببخشید من از بچه گیم همینطوری بودم مرینت:اشکالی نداره به هر حال من و تو به ظاهر زن و  شوهریم . بعد که لباس هامو عوض کردم و صبحونه خوردیم آدرین:مرینت راستشو بخوای من توی این چند وقت که تو پیشم بودی احساس راحتی داشتم و معذب نبودم  و خیلی دوست دارم که از اینجا نری چون تو برای من مرهمی برای اون زخم 120 ساله بودی . و بعد که رفت گونه های من شروع کردن به داغ شدن . بعد خدمتکار شخصی آدرین فیلیکس رو دیدم که داشت وسایلشو جمع می‌کرد که بره مرینت:فیلیکس داری چیکار میکنی ؟فیلیکس:راستشو بخوای دارم از اینجا میرم که دیگه تحمل این چیز ها رو ندارم . مرینت:تو میتونی هر چیزی که شده رو به من بگی من راز نگه دار خوبی هستم . فیلیکس :باشه ولی به آدرین نگو . من وقتی بچه بودم آدرین برادر ناتنی من بود وقتی میخواستم باهاش بازی کنم به من دست رد می‌زد و هیچ وقت منو به عنوان یک برادر قبول نداشت . من خیلی به خاطر  گذشته ام افسوس میخورم . مرینت فیلیکس رو بغل کرد :میدونم چه احساسی داری ولی اگه الان بهش بگی اون قبول میکنه . (در ذهن فیلیکس:این انسان چجوری منو درک میکنه . )بعد از اینکه آدرین اومد پیشم ازش خواستم تا برام تعریف کنه آدرین:راستشو بخوای من به دنیا اومدم مادرم زن مهربونی بود ولی من وقتی ۴ سالم بود مرد و پدرم با زن دیگه ای ازدواج کرد و یک برادر ناتنی گیرم اومد و هیچ وقت نمیخواستم قبولش کنم چون اون باعث شد پدرم به من توجه نکنه و من براش مثل یک داروی تاریخ گذشته بودم ولی الان از کارم پشیمونم و میتونم فیلیکس رو به عنوان برادرم قبول کنم ..... 1679 کارکتر . دوستان لطفا حمایتمون کنید تا زود به زود پارت بعد رو بزارم 🙃