LOVE VAMPIRE ❤️‍🩹S2 P1

Maria Maria Maria · 1402/6/22 20:59 · خواندن 2 دقیقه

سلام خوبید بچها وای فامون خراب شده و اگر هم بتونم با این اینترنت ضعیف بتونم پارت بدم :)

شروع داستان 📑 توی این فکر بودم که الان آدرین هنوز به من احساساتی داره یا نه و به حیاط عمارت گراهام دوانیلی نگاه کردم . فیلیکس:مرینت بیا معجون آماده شده ! با سرعت به اتاق خانم آملی رفتم و به هم لبخند زد :بلاخره تو هم میتونی به پایان خوش ات بعد از این همه دردسر برسی 🙂 بعد هم داخل یک لیوان ریخت و روش یک درپوش گذاشت و با هم رفتیم به اتاق سرسرا و اونجا رو به روی من نشست آملی:خب عزیزم تو باید این معجون رو هم زمان با آدرین بریزیم روت ولی خود آدرین باید خبر داشته باشه که چیه و باید امروز بری به قصر و اونجا مستقر بشی تا ما همه چیز رو راست و ریس کنیم . و الان باید فردا بری و جلوی سالن اجتماعات بایستی و بزاری توی قصر خودش مستقرت کنه و بهش راجب معجون بگی و نصف معجون رو بریز روی خودش اونم همین طور بعد جذب بدنتان میشه و به این روش طلسم از بین میره ولی همیشه به همین راحتی نیست و باید هر چی زودتر قدرت مقدست رو بیدار کنی و گرنه باید مثل مادرت اینو بزاری کنار ولی امیدوارم اینطور نباشه . 

فردا صبح☀️

 بعد از همه خداحافظی کردم و خودم تنها به راه افتادم و به قصر آدرین راه افتادم و انقدر منتظر موندم که تنها شدم و به جلوی آدرین رفتم و کلاه شنلم رو کنار زدم :آدرین باید باهات تنهایی حرف بزنم . آدرین همه رو مرخص کرد و اومد جلوم و به من خیره شد و من سعی کردم نگاهش نکنم و اون چونه ام رو بالا آورد و با صدای بَم بهم گفت:چرا به من نگاه نمیکنی نکنه از من می‌ترسی؟ بعد هم دستم روی دستی که زیر چونه ام بود گذاشتم و پایین آوردمش:راستشو بخوای میشه دوباره اینجا زندگی کنم ؟ اون هم بغلم کرد :معلومه من برای تو هر کاری انجام میدم حتی حاضرم جونم رو برات بدم . مرینت:اینطوری نگو و گرنه من بدون تو چیکار کنم آدرین .اونم نگاهم کرد و منو برد به اتاقی که دقیقا به اتاق خودش یک در می‌خورد و اونجا روی تختم نشست و در رابطه به معجون بهش گفتم و رو به روی هم حاضر شدیم آدرین :آماده ای مرینت . مرینت:از هر لحظه دیگه توی زندگیم آماده تر هستم و اونو روی هم ریختیم و بدنم شروع به سوزش کرد ولی درست شد امیدوار بودم که همه چیز درست پیش بره ...... ببخشید اگه کم بود