LOVE VAMPIRE S2 P3 ❤️‍🩹

Maria Maria Maria · 1402/6/29 12:07 · خواندن 3 دقیقه

سلام دوستان اینم پارت جدید سعی میکنم حداقل زود تمومش کنم ولی نمیشه امیدوارم که خوشتون بیاد :)

شروع داستان 📑 وقتی که خانم آملی برای من غذا آورد منم خوردم مرینت:خانم آملی میشه نحوه استفاده از جادوی مقدس رو بهم یاد بدید ؟ آملی : آره میتونم بهت یاد بدم فقط باید صبر کنی تا زخمت خوب بشه و گرنه الان تمرین کنی حالت بد میشه مثلا باید 6 روز صبر کنی .

بعد از 6 روز6️⃣

امروز روز تمرینم هست آدرین هنوز توی کما هست و پدر کاگامی الکی گفته ‌که آدرین مُرده و خودش رو جانشین اعلام کرد . آملی:آماده ی مرینت ؟ مرینت:بیشتر از هر زمان دیگه . آملی:خب باید روی غش نکردنت تمرکز کنیم اول از همه تو به یک جایی که تله پورت میکنی نباید هم زمان از 2 نوع جادوت استفاده کنی وقتی هم که تله پورت میکنی باید پورتال رو ببندی و گرنه نیروی جادوت آسیب میبینه . حالا روی جایی که میخوای بری تمرکز کن . بعد هم من روی همونجایی که دیوار یخ ابدی بود تمرکز کردم و پورتال باز شد آملی :من هم باهات میام وقتی وارد شدیم من پورتال رو بستم و خانم آملی با تعجب همه جا رو نگاه می‌کرد مرینت:چیزی شده خانم آملی ؟🤔 آملی :من اینجا بزرگ شدم و مادرم هم نگهبان اینجا هست و خواهر آخری ام  قدرت نگهبان رو به ارث برده بود ولی مادرم به جای اون خودش رو جا زد بعدهم وارد عمارت متروکه شدیم آملی:باید بریم طبقه دوم اونجا 3 در اول متعلق به من و خواهر هام هست وقتی به طبقه دوم رسیدیم اولین اتاق وارد شدیم و اونجا اتاق خانم آملی بود و قاب عکس بزرگی از خودش با لباس سبز بود و حروف ژاپنی هم روش نوشته شده بود 

https://uploadkon.ir/uploads/d7e520_23Screenshot-۲۰۲۳۰۹۰۸-۲۳۱۰۴۱-Chrome.jpg

عکس خانم آملی👆🏻

 نمیتونستم بخونمش آملی:این قاب عکس من هستم و موهام به مادرم رفته و اولین دختر اینجا بودم  و مادرم اسمم رو گذاشته بود ایزابل وقتی مادرم فوت کرد منم اسمم رو تغییر دادم و پدر آدرین بهم پیشنهاد ازدواج رو داد و نمی‌خواست پسرش کمبود جای مادرش رواحساس کنه بیا بریم به اتاق خواهر دومم. وقتی رفتیم اونجا هم یک قاب عکس دیگه بود که موهای سیاه بلندی داشت و شبیه پدرشون بود 

https://uploadkon.ir/uploads/294220_23Screenshot-۲۰۲۳۰۹۰۸-۲۳۱۸۲۵-Chrome.jpg

عکس کایرا بچه دوم 👆🏻

مرینت:خواهر دومتون خیلی شبیه به پدرتون هست . آملی:آره اسمش کایرا بود  اسم مورد علاقه پدرم و اون هم خیلی دوست داشتنی بود و به خاطر اینکه اون خون گرگینه یعنی پدرم رو داشت خیلی دوام نیاورد و توی سن 16 سالگی از دنیا رفت 

وقتی به اتاق سوم رسیدیم اونجا دوتا عروسک نظرم رو جلب کردن و اونها رو برداشتم و خاک و تار عنکبوت ها رو تکوندم  آملی:این عروسک ها رو خواهر سومم یعنی سونیا درست کرده

https://uploadkon.ir/uploads/0e5720_23Screenshot-۲۰۲۳۰۹۰۸-۲۲۳۸۳۱-Chrome.jpg

عکس عروسک ها 👆🏻 

 بود خیلی شبیه به ما نبود وموهای قهوه ای داشت همه فکر میکردن اون نامشروعه ولی وقتی کتاب نگهبان ها رو خوندیم دیدم مادر هم همینطور بوده . بعد هم قاب عکس سونیا رو دیدم 

https://uploadkon.ir/uploads/9baf20_23Screenshot-۲۰۲۳۰۹۰۸-۲۳۲۸۱۸-Chrome.jpg

عکس سونیا👆🏻

آملی :من یک روز حتما این خونه رو از دولت میخرم  و میام و اینجا زندگی میکنم و بعد هم به عمارت  رفتیم ....... 3159 کارکتر اگر سرتون رو با این داستان نگهبان به درد آوردم ببخشید اول قرار بود که این رو بنویسم ولی داخل این داستان ربط دادم که خیلی مهم هست و مربوط میشه به مرینت و اینا :)