LOVE VAMPIRE S2 P4 ❤️‍🩹

VIOLET🦋 · 16:51 1402/07/12

سلام میدونم که از دستم ناراحتید به خاطر ندادن پارت لطفا برید ادامه مطلب 😚💓

شروع داستان 📑 بعد از اینکه به عمارت برگشتیم هنوز آخرین قدرتم یعنی کنترل عناصر خودش رو نشون نداده بود و سعی کردم روش کار کنم ولی نتونستم ولی اشکال نداره من هنوز هم روش کار میکنم هر چقدر هم سخت باشه بالاخره از پسش بر میام ✨️ 

بعد از گذشت 2 ماه🗓

دو ماه هست که از به کما رفتن آدرین گذشته و اوضاع داخل پایتخت خیلی وخیم شده وقتی پادشاه درست و حسابی اینجا حکومت نکنه همین میشه . بعد از تمرینم با شمشیر و تیر کمون چون کار کردن با تیر کمون خیلی برام سخته و دست هام کمی پینه بسته و تصمیم دارم که دستکش بپوشم تا دست هام مثل مادر بزرگ ها نشه ☺️ بعد از اینکه حموم کردم به پیش آدرین رفتم و دستش رو گرفتم هر چند وقت فیلیکس آدرین رو جا به جا می‌کرد تا زخم بستر نگیره و خیلی لاغر شده بود مرینت:اگه بیدار نشی میترسم که سوء تغذیه بگیری . چشم هام رو بستم و اشک هام شروع به حرکت  رو گونه هام کردن بعد هم احساس کردم که که دست راستم حرکت کرد چشم هام رو باز کردم و دیدم آدرین دستم رو روی دهنش گذاشته و ماسک و کنار زده آدرین :چقدر وقته که دلم میخواست ببینمت مرینت . دوباره از خوش حالی اشک هام شروع به ریختن کردن آدرین سریع نشست و بغلم کرد و به شدت گریه ام اضافه کرد و آدرین سَرم رو ناز کرد آدرین:منم خیلی دلم برات تنگ شده بود فرشته ی من . از بغلش اومدم بیرون و به صورتش نگاه کردم و به من لبخند زد و بعد هم صورتش رو نزدیک لبم کرد و لبم رو بوسید بعد که از هم جداشدیم از جام بلند شدم و برای آدرین یک ظرف آب اوردم تا صورتش رو بشوره و میخواست بلند بشه ولی زمین خورد و افتاد توی بغل من مرینت:چیکار میکنی آدرین تو بعد از 2 ماه بلند شدی اول کم کم باید حرکت کنی باشه ؟ آدرین : باشه فرشته من و بعد هم گونه ام رو بوسید و روی تخت نشست مرینت:یک لحظه همین جا بشین که فیلیکس تو رو به حموم ببره . بعد هم فیلیکس و خانم آملی رو صدا کردم و اونها هم با عجله اومدن توی اتاق آدرین و فیلیکس به آدرین کمک کرد که بره حموم .....

از زبان آدرین 💚

بعد از اینکه اون توده سیاه از بدنم رد شد یک احساس خلاء توی بدنم احساس کردم ولی بعد از مدت طولانی احساس کردم مرینت داره گریه میکنه و به هوش اومدم و اشک های مرینت رو دیدم و میخواستم آرومش کنم که دستش رو گرفتم و پشت دستش رو بوسیدم و چشم هاشو باز کرد و چشم های آبی ش رو دیدم که داشت گریه میکرد نمیخواستم گریه ش رو ببینم بعدداز اینکه از بغلم اومد بیرون لب هاشو بوسیدم و آروم شد . فیلیکس میخواست منو ببره حموم که نیروی بدنم بهم برگشت و خودم حموم کردم و بعد هم گذاشتم مرینت موهای منو خشک کنه خیلی حس خوبی داشت من واقعا مرینت رو از اعماق قلبم دوست دارم و حاضرم هر کاری بکنم تا گریه ش رو نبینم و کسی که اونو به گریه انداخته رو کاری کنم که از کارش پشیمون بشه و آرزوی مرگ‌ کنه ...... 2419 کارکتر . امیدوارم خوشتون اومده باشه لطفا حمایت کنید که منم زود انرژی بگیرم و زود به زود پارت بدم 🧡🧡