❤️‍🩹LOVE VAMPIRE S2 P7

VIOLET🦋 · 13:18 1402/08/17

سلام اینم پارتی که همه منتظرش بودن برید ادامه مطلب😊💙

شروع داستان📑

وقتی وارد قصر شدیم همگی توی پوشش خدمتکار ها رفتیم داخل . مرینت:آدرین مطمئنی که کار میکنه؟ آدرین:هیچ شکی ندارم خب از الآن اسمم فرانسیس هست تو هم رُز . فیلیکس تو هم اسمت روبرته . خب خانم آملی شما هم یواشکی به کمک بقیه خدمتکار ها رو بیهوش کنید. همه مون خدمتکار ها رو بیهوش کردیم🌼وارد سالنی شدیم که کاگامی اونجا نشسته بود دلم میخواست بکشمش ولی این کسی نیست که خودش باشه .‌درست نمیدونم ولی توی اون دفتر خاطرات جعلی هم ننوشته بود . کاگامی:هی تو اونجا چیکار میکنی؟ از خدمتکار های جدیدی؟ مرینت:بله بنده رز هستم ‌. با اون کلاه گیس مصنوعی سیاه و لنز های رنگ قرمز هیچ کسی منو نمیشناسه البته اینم توی لباس خدمتکاری🧚🏻‍♀️ کاگامی:خب لطفا اون اسناد رو برام مرتب کن بزار روی میز بعدش من باید از قصر برم پس اتاقم رو هم مرتب کن . دخت*یکه فکر کرده رئیس اینجاست که بهم دستور میده البته خیلی عجیبه که یه مرد توی بدن دخترش باشه . وقتی کاگامی رفت بیرون یک صدای محکم اومد با سرعت در رو باز کردم آملی:فیلیکس مگه بهت نگفتم که با ماهیتابه نزن توی سرش🤨 فیلیکس:چیزی نیست که خوب میشه. چه حس داژاوی داره(به صحنه ای گفته میشه که فکر میکنی قبلا دیدی ) مرینت:خب حالا بگذریم ماهیتابه رو بده به من فیلیکس . بعد خودم‌ زدم توی سرش حالا به کی دستور میدی؟‌. آدرین:عجب گیری افتادیم بس کنید تا مرگ مغزی نکرده 😐 ولی اون توده ازش بیرون زد من ترسیدم و حفاظ رو برای همه آماده کردم پدرکاگامی: خب شما احمق های به درد نخور این سرزمین فقط برای خاندان ما هست نه مثل خون آشام حروم خوری مثل تو آدرین . بعد حفاظ منو شکست و منو برد و روی دهنم دستمال بیهوش کننده گذاشت نه نه داره هوشیاری مهو میشه عصبانی شدم و با لگد خودم رو دور کردم و شروع به درگیری با اون کردم ولی از اونجایی که موهام بلند بود موهام رو گرفت عصبانی شدم شمشیر رو از غلاف در آوردم.  کاگامی:مثلا میخوای  چه غلطی کنی؟. لبخندی زدم و موهام رو بریدم موهام خیلی کوتاه شد ولی اشکال نداره کمانم رو فیلیکس برام پرت کرد گرفتمش و به کاگامی تیر اندازی کردم ولی از پا در نمیومد اون روش که اون خون آشام رو کشتم به یاد اوردم و توی زهر کردم‌ تغییر رنگ داد🍬 و توی کمان گذاشتم و به سمت کاگامی تیر رو پرتاب کردم خورد توی قلبش و روی زمین افتاد . مرینت:دیگه وقتشه که بمیری و توی بدن دخترت نباشی وقتی توده بیرون اومد به سمت خانم آملی رفت ولی من با حفاظ ازاز همه محافظت کردم و فیلیکس و خاله آملی اون رو مهر موم کردن بعد حفاظ ها رو غیر فعال کردم . تیر رو از بدن کاگامی کشیدم بیرون ولی اون بلند شد . کاگامی:اینجا کجاست چرا پدر نیست؟ آدرین :اون مرده کاگامی. کاگامی دوید سمت آدرین و اونو بغل کرد ولی آدرین اونو از خودش دور کرد . آدرین :کاگامی‌ من الان عاشق یک نفر دیگه ام و الان حدود 120 ساله که پدرت توی بدنت زندگی میکرد . کاگامی وحشت کرد :آره میدونم که اون چیکار کرده و الان از بین رفته تنها خواهشی که ازتون دارم اینه که تمامی اموال من و خانواده ام رو نابود کنید 🏤 فیلیکس:برای چی باید این کارو بکنیم ؟ کاگامی:خانواده من پر شده با کینه طمع و خون . این خاندان با خون اجدادم درست شده و برای اختلاف حد و مرمرز قلمرو بوده .خواهرم لایلا اون چی ؟ مرینت:اون خیلی وقت پیش کشتم . چون میخواست کسی رو که عاشقشم رو بدزده و زندگیش رو کنترل کنه. کاگامی:خیلی وقته که اینجا نبودم دیگه نمیخوام اشراف زاده باشم لطفا تمامی اموال خانواده ام رو نابود کنید این تنها کاریه که میتونم برای گناهان خواهرم و پدرم انجام بدم ...... 3038 کارکتر🌌 لطفا لایک و کامنت فراموش نشه🌸💕