LOVE VAMPIRE ❤️‍🩹P17

Maria Maria Maria · 1402/6/15 01:34 · خواندن 5 دقیقه

سلام دوستان خوبید لطفا از ما حمایت کنید و نویسنده های گل لطفا فعالیت کنید 😊

شروع داستان📑 وقتی که اطراف رو نگاه کردم همه جا پر از خون غول شده بود اون غول هایی که 1 از چشم هاشون رو از دست دادن خون هاشون سمی میشه و میتونه هر خون آشامی رو میتونه بکشه !!! فیلیکس:خب مرینت الان یک نقشه دارم تو قبل از اینکه سپر رو از بین ببری دستت رو بهم بده و سپر رو ناپدید کن . بعد دستش رو توی دست هام گذاشت و سپر رو ناپدید کرد و منم با جادوگری رفتیم پایین کوه فیلیکس :خب حالا باید روی غیب کردن چیز هایی که ظاهر کردی کار کنیم و توی ذهنت تصور کن که محوش میکنی . مرینت:باشه بیا امتحان کنیم . بعد هم چشم هاش رو بست و هاله جادوی آبی دورش ایجاد شد که قبلا ندیده بودم و پله رو ناپدید کرد و بعد از اون دور جایی که بئاتریس زندگی می‌کرد حصار گذاشتیم که به کسی آسیب نرسونه و بعد هم به سمت پایتخت لاگون که جنگل سرخ اونجا بود رفتیم ....

💕از زبان مرینت💕

قبل از اینکه به جنگل سرخ بریم رفتیم و 2 تا اسب برداشتیم و به سمت جنگل که خیلی دور بود حرکت کردیم 🏇 بعد از 3 ساعت رسیدیم به جنگل فیلیکس:الان باید بریم گل آویشن رو روی قورباغه بریزیم و قبلش با اون یک معامله کنیم توی افسانه ها میگن که اون بعد از شکسته شدن طلسم میتونه حرف بزنه و همراهمون میاد من که حیوان خونگی دوست ندارم اگه هم میخوای با خودت بیارش اشکال نداره . مرینت:حالا ببینیم اون چه شکلیه اصلا بعد بگو. فیلیکس:اون کنار مرداب وسط جنگل زندگی میکنه و حواست باشه هیچ گلی رو نچینی 💮 بعد از اینکه به مرداب رسیدیم اسب ها رو به درخت بستیم و قورباغه رو دیدیم فیلیکس :بزار من امتحان کنم ، خب ببخشید شما میتونید صحبت کنید ؟فرانک:هه معلومه من اسمم فرانکه از آشنایی با شما خوشبختم شاهزاده فیلیکس . بعد که صحبت کرد من ترسیدم تا حالا قورباغه سخن گو ندیده  بودم فیلیکس :خب شما من رو از کجا میشناسی ؟ فرانک:معلومه من قبلا برای چند وقت پیش داخل قصر میومدم و میرفتم و اگه ناراحتتون کردم شاهزاده منو ببخشید 🙏🏻 فیلیکس لبخندی زد :معلومه که نه  خب بگذریم ، من و دوستم میخوایم با شما یک معامله کوچولو بکنیم . فرانک :خب بستگی داره پیشنهادتون چی باشه  شاهزاده . فلیکس:خب من روش از بین بردن طلسم شما رو بلدم و .... باید کمی از زهرتون رو به ما بدید برای یک کاری نیاز داریم . فرانک:واقعا خیلی خوبه! که راهش رو بلدید با یک تیکه چوب میتونی زهرم رو برداری . فلیکس هم یک چوب برداشت و زهر پشت فرانک رو برداشت و داخل یک ظرف ریخت فیلیکس یک شیشه کوچولو بیرون آورد که روش نوشته بود گل آویشن به صورت مایع بود فیلیکس:خب ممکنه یکم بسوزه ولی مطمئنم از بین میره . بعد هم روی فرانک ریخت و بعد هم فرانک سرشو کج کرد و :یکم میسوزه . بعد هم رنگ تغییر کرد فیلیکس :برای اینکه دائمی بشه همین الان برو داخل آب و اگه تو تا 5 دقیقه دیگه باید داخل آب باشی تا دائمی بشه . بعد از اینکه فرانک اومد بیرون :ممنونم که طلسم رو شکستید میشه با شما بیام اینجوری منم به دردتون میخورم چون منم یک چیز هایی میدونم که به دردتون میخوره . مرینت:باشه اشکال نداره ولی ما داریم با اسب سفر میکنیم و تو میتونی روی شونه من بشینی . بعد هم دستم رو دراز کردم و پرید روی دستم و روی شونه ام گذاشتم ......

قسم میخورم که کامنت و لایک بزارم 

💚 از زبان آدرین 💚

از وقتی که مرینت رفته خیلی دلم براش تنگ شده اون دختر فوق العاده ای بود با موهایی که باد اون ها رو به رقص در می آورد و چشم هاش که مثل دوتا جواهر خودنمایی میکردن 💙من واقعا عاشقش شده بودم ...‌ بعد از اینکه خودم رو کف حموم پیدا کردم و بدن بدون لباسم خونی شده بود به خودم اومدم و فیلیکس با شدت در رو باز کرد و محکم اومد گلوم رو گرفت و سرم داد زد :معلومه چه مرگ*ته اگه این دختر به خاطر تو بمیره و این همه سختی کشیده به خاطر تو هیچ وقت نمی بخشمت بعد به سمت مرینت رفت که یکی از پاهاش کنده شده بود و بعد هم فیلیکس اونو با جادو درمان کرد و دستش رو زیر پاهاش و گردنش گذاشت و اونو بیرون برد........ لعنتی چرا یاد اون خاطره غم انگیز افتادم که اون کاگامی من و مرینت عزیزم رو از هم جدا کرده بود همه چیز به آرومی سپری میشد و یک روز که توی اتاق خودم خواب بودم صدای فیلیکس رو می‌شنیدم که انگار روی من طلسم بی هوشی میزاشت و صدای بریده شدن پوستم و جاری شدن خون گرم روی پوستم و بعد از اون که تموم شد و رفتن چشمم رو باز کردم و به دستم نگاه کردم دیدم که پوستم بریده شده دستم رو مشت کردم امیدوارم که کسی به مرینت آسیب نرسونه و گرنه از زمین و آسمون محوش میکنم و کاری میکنم که  پشیمون بشه . بعد از اینکه از اتاقم بیرون اومدم دیدم که کاگامی ولو شده کف راه رو و سرش هم باد کرده و کبود شده برای همین بردمش توی اتاقش و روی تخت گذاشتم و روش پتو دادم قصر و کل این جهان که حتی پادشاه های اون هم انگشت کوچک من هم نمیشدن بدون مرینت  برام بی ارزش بود و زندگی ام کسل کننده می‌گذشت امیدوارم که دوباره ببینمت ملکه زیبای من..........💙 . 4230 کارکتر . لطفا لایک و کامنت هم بزارید و نویسنده های گل لطفا فعالیت کنید 😊